Skip to content
Get your book published ➩
Get your book published ➩

Country

نام های برخی از ایزدان عصر کوشانی و اثرهای باقیمانده آن در ادب والسنه افغانستان

نام های برخی از ایزدان عصر کوشانی و اثرهای باقیمانده آن در ادب والسنه افغانستان

نام های برخی از ایزدان عصر کوشانی و اثرهای باقیمانده آن
در ادب والسنه افغانستان
مدارا و تسامح از پذیرفتن کیش و آئین، یکی از خصایص عص رکوشانیهاست و بنابر مسکوکات و سنگ نبشته های این دوره که بمعنی اعم از قرن دوم قبل میلاد آغاز تا قرن هشتم میلادی، در مدت یک هزارسال دوام دارد، تصاویر و نامهای ارباب النوع مختلف هندی، ایرانی، یونانی و رومی را می بینیم و یا برکتیبه های باقیانده آن عصر منشور می یابیم که عدد آنرا تا 33 نشان داده اند.(2)
این تصاویر و کتیبه ها افق وسیع کلتوری مشترک و اختلاط عقاید و اعمال دینی سانکرتیسم را در این عصر نشان میدهد و اثرهای روم و اسکندریه وشرق یونانی شده و ایران و هند در آن نمایان است که آنرا نتیجه روابط گسترده تجارتی کوشانشهر یا ممالک دیگر آن عصردانسته اند (3) ولی درعین زمان روش مدارا و تسامح دینی وعقیدوی دولت کوشانی را هم نمایندگی میکند.زیرا ما ازیک زمان معین و محدود در فاصله کمتر از سه صد کلوترمظاهر دو عقیده دینی را در تحت سلطه روشانیها بطور روشن می بینیم. و پدید می آید که در یک خانواده رجال عصر کوشانی یکی به احیا و ترمیم معبد آتش مقدس زردشتی در سرخ کوتل بغلان پراخته و دیگری در خوات وردک ویهاره یعنی معبدی را بنام حضرت ساکیه مونی ساخته است. بشرخ زیر:
درکتیبه خط شکسته یونانی و زبان باختری کوشانی که از مهادز شزخ کوتل سرح کوتل بغلان در سنه 1951 میلادی بدست آمده به قرن دوم مسیحی تعلق دارد حدود 160 میلادی در سطر 23 در جمله ترمیم کنندگان معبد نا م نوکرنزیک کرل رنگ ماریگ آمده که لابد از رجال دربار کوشانیان بوده است.(4)
در اینجا کلمات نوکرنزیک اسم محض کرل رنگ ( کنارنگ) حاکی از ماموریت او در مرز کوشانشهر و ماریگ نام خاندانی بوده است. که عین همین نام خانواده گی در کتیبه خروشتی خوات وردک بیست میلی غرب کابل هم دیده میشود. در عصرهوویشکه متوفی 182 میلادی پسر کانیشکا بر ظرف بزرگ سفالی چنین نوشته اند:(5)
” در سال 51 بتاریخ 15 ماه اریمکیسیوس،کمه گوله خلف وگره ماریگه در خوات ساکن شد و بنای یادگار حضرت ساکیه مونی را در ” ویهاره” وگره ماریگه دریک ستوپه گذاشت.”(6)
در سطور مابعد کتیبه برادر دیگر کمه گوله بنام هشتونه ماریگه هم ذکر است و تاریخ سال 51 را با 25 اپریل 179 تطبیق کرده اند.(7)
از این شرح برمی آید که ماریگه نام یک دودمان نیکو کار و خیر عصر کانیشکا و هوویشکه بود که افراد آن در بنا ترمیم معابد، بدون ملحوظات خاص مذهبی دستی داشته اند. و در یک عصر دو پرستشگاه زردشتی و بودائی را بفاصله ده سال در خوات و بغلان ترمیم و یا تعمیر کرده اند. که خود در یک نوع آزادی آئین و کیش را در آنوقت سراغ میدهد.
در مجموعه اربا عصر کوشانی آنچه با روایات یونانی ها و رومی ها تعلق دارند، بقول روزن فیلد شش اند:(8)
1. Herakles
2. Helios
3. Hephaistos
4. Riom? Rome? Rishno
5. Salene
6. Serapis
پنج دیگر از کلتور هندی و بودائی آمده اند. که بقول روزن فیلد به قرار ذیل اند:

  • Buddha
    • Oesho ( Siva)
    • Maha Sena
    • Skanda-Kumara
    • Vishakha
    هفت دیگر مربوط به کلتور مشترک آریایی قرار ذیل اند:
  1. Ardoxsh-o
    2. Athsh-o
    3. Ashaeixsh-o
    4. Lorasp-o
    5. Mana-o- Bag-o
    6. Ma-o
    7. Mazdah
    8. Mithra
    9. Nana (Nanaia)
    10. Oad-o
    11. Oanand-o
    12. Oaxsh-o
    13. Odii-0
    14. Orlagh-o
    15. Pharr-o
    16. Rishn0
    17. Sharevar(9)
    18. Tier
    از جمله این ایزدان عصر کوشانی، شش تای اول موخذ از میتالوجی بودایی و رومی اند. .که اشکال آنها را در مسکوکات کوشانی شناخته اند.ولی در نام ها ریشه های السنه مقامی را نتوان یافت و از اینروست که از بحث ما بیرون اند.
    گوبل در مجله سکه شناسی هند گوید که شمایل و خصایل بعضی از تصاویر مسکوکات کوشانی از سکه های رومی اثر پذیر بنظر می آیند. ننه در سکه کانیشکا با بالاتنه حیوانی مشابهست. با تصویر بعضی از مسکوکات پیوس حدود 148 میلادی و اردرخش مسکوکات کانیشکا با هادریان حدود 117 میلادی!
    بدینترتیب تشابه بسی از تصاویر تاثیر دست سکه سازان اسکندریه را درضرابخانه های کوشانی با پیوستگی های فراوان سیاسی و سوداگری و فرهنگی میرساند و بقول مولف عصر کوشانیان (188میلادی) این همه ایزدان کوشانی را بچند دسته بخش توان کرد:
    • پهلوانهای باستانی و ایزدان جنگ هرکلس، ورلگر، مهاسینه، سکنده کوماره و ویشکمه.
    • ایزدان خورشید . ( هیلیوس، میهیره، اردوخش، انیو)
    • ایزدان مهتاب. ( سالین، ما، منه بگ)
    • ایزدان آتش. ( ورانه یا وارونه)
    • ایزدا باد. (واد)
    • ایزد روشنی. ( لهراسپ)
    • ایزدان جلال وپیروزی . ( ونند) فر(جلال)
    • ایزدان توانگری. ( شریور، آدرخش)
    • ایزد مرگ . ( سراپیس)
    • ایزد شهر (مونث) ، ریوم و یا روما)
    • ایزد بزرگ ( مذکر) ، زیوس، هوره مزدا، شیوا
    • ایزد بزرگ (مونث)، ننه، اوما
    اما در باره ایزد زیوس شرح ذیل خواندنیست که بدوره اقدم آریاییان باختر قبل از هجرت به شرق و غرب تعلق دارد.
    زیوس Zeus
    این معبود قدیم آریایی بر برخی از مسکوکات مسی کوشانی که در تکسیلا یافته اند منقوش شده است. (10) هومر او را سرآمد ایزدان یونانی و ساکن اولمپوس Olympus میداند که ایزد آسمان و روشنی و رعد وبرق باشد و بقول ماکس میلرMax Mulerدر سانسکرت Dymaus Piter ئ ذر للاتین جوپتر و در تیوتینک کهن Tyr بودکه با زیوس یونانی مطابق است و پرستش این ایزد یونانی با فتوحات اسکندر و یونانیان باختر در سرزمین رواج داشته و بر یکی از مسکوکات ایوکراتیدس eucratides شاه یونانی باختر 181 قبل میلاد زیوس را ایزد کاپیسا Kavisiye Nagara Devata نوشته اند که مانند ایزد هندی اندیرا لقب دیوراجه Deva rajaپادشاه ایزدان داشته است.(11)
    دیوا و یا دیواس در سانسکرت بمعنی آفتاب و یا نور است.و بریشه قدیم دیا Diya یعنی چراغ بر میگردد.(12) که در المانی باستانی دیو در سلاوی دیواس و در ایتالیو دیو و در هسپانیوی دیوس بود.


در زبان پشتو تاکنون دیوه بمعنی چراغ است.
ته به دکوم مجلس دیوه یی ز دهچران په تاریکو کی ناسته یمه
با این دیوه یک پسوند (ویز) را ملحق کرده ( دیویز) ساخته اند یعنی چراغدار و روشن که در این لندی صفت آسمانست.
د توری شپی دیویز آسمانه سترگی دی ووزه که به لمر را خژوینه
بودا و ایزدان هندی
علاوه بر ایزدان هندی که روزن فیلد نام نویسی کرده، سکه شناسان عصر کوشان، ایزدان دیگری را مانند ویشتو Oosno و اوما Omma و غیرهنیز بر مسکوکات کوشانی خوانده اند.(13) که از آنجمله نام و شکل بودا هم در یک سکه نایاب کانیشکا که از ستوپه آهن پوش جلال آباد بدست آمد در موزه لندن محفوظ است و خوانده میشود. بر یک روی صورت کانیشکا با لباس کوشانی منقوش و بر دورا دور آن خط یونانی ” شانن شا کنیشکه کوشان” نوشته شده و بر روی دیگر سکه شکل ایستاده رویا روی بوداست. که بر دور و سر بدنش هاله نور تا آرنج پای کشیده اند. لباسش تا زانو میرسد. در دست چپ او کشکول صدقه است. و دست راست بطور دعا پیش کشیده (14) و بطرف چپش مونوگرام در سمت راست منقوش است. علاوه بر آین سکه که قدیمترین سکه دارای شکل بوده شمرده میشود. سه سکه دیگر طلایی و مسی کانیشکه نیز دارای شکل ایستاده با نشسته بودا با شمایل هندی موجود اند که بران ساکامونی بودا Сакамано-Ьодо نوشته شده.
این هاله که بر دور بودا نور افشانی میکند بقرار شمایل ناه هندی Indianiconography اشنیشه Ushnisha که سمبول بودهی (دانش کامل) بوده و تنها به بودا تعلق داشت.(15) و بقول بیرونی به عقیده هندوان، ماده مطلق و هیولا، همواره بالقوه عقل را با خود دارد و انرا (بده) کویند که موجب راحت و خوشی باشد.(16)
در پشتو تا کنون بد هوشیار و عاقل را گویند. بدسری یعنی مرد خردمند است و طوریکه البیرونی تصریح میکند نام بود در شاپورگان هم (بد) است.(17) چون در ایام رواج هنر گریکو بودیک هزاران پیکره زیبای بودا را با نفاست و طراوت تام ساخته و در معابدبودایی میگذاشتند و اکنون این مجسمه های نفیس در بقایای معابد و بلاد تاریخی فراون بدست می آیند.
هنگامیکه در پایان دوره اوج این هنز، لشکر یان عرب بر سرزمین های بودا پرسست شرق خراسان چیره آمدند و با این آثار گزیده و نفیس و پیکره های بسیار زیبا بودا برخوردند. در عربی هر صنم را (بد) گفتند زیرا کلمه بودا Buddha که در سانسکریت یعن هوشیار و دانشمند و آموزگار و مظهر فه ویشنو بود،(18) با تلفظ مهموسات اخیر برای غیر هندیان دشوار بود و بنابرین مانند اکثر کلمات هندی اخیر آنرا ساقط کرده و بد بضم اول و تشدید ثانی میخوانده اند و چون عرب این نام را از مردم خراسان شنیدند همین تلقفظ خراسانی آنرا ثبت کردندو ضبط کردند و طوریکه دارمشتر مینویسد ماخد کلمه بت همین بد است.(19) و ابن ندیم گوید که هندیان در معابد خود برای پرستش هیکل بنام بود داشتند که پیکر بودا سف الحکیم بود.(20)
محمد خوارزمی میگوید: البد صنم الاکبریححونه و یسمی کل صنم بدا.(21)
پس جمع عربی بد را بدده و ابداد بستند. و فرهنگ نویسان عرب هم آنرا معرب شمرده و هر بت و بتکده را البد گفتند.(22) ابوالعلا معری راست:
و القلب کم اهوانه عابد مایعبد الکافر من بدو
در کتیبه تری رتنه Triratna سه جوهر بودایی در بیست میلی شمال غربی غزنه که رسم الخط شکسته یوننیست این کلمه است (23)که در سغدی Pwt در پهلوی و دری But ئ ذر پشتو هم بت تون یعنی بت خانه بود که مرکب است از بود و تون! که پسوند ظرفیت میباشد. در یک قصیده مدحیه شاعر در بار غوریان شکارندوی غوری ( حدود 600 قمری) در ستایش متهاب الدین محمد سام غوری گوید:
یا به وران کا بود تونونه د ممبنو یا به سره کاندی وینو ایوادونه(24)
در تقویم زردشتی زبان پهلوی و دری روز نوزدهم دیما جشن بتیگا ن بود که از کلمه بت ساخته شده و بقول گردیزی در این روز مردم گل یا آدر بت ها و یا هیکل ها میساختند.(25)
کلمه بت در ادب دری بمناسبت زیبای که بتان قندهار در هنر گریکو و بودیک داشتند به ترکیب (بت قندهار) مورد استعمال شاعران قرار گرفت. و همان تقدس و معنی عقلی آن در شعاع عقیده توحید اسلامی از بین رفت. اسدی طوسی گفت:
بدش قندهاری بت قند لب که از رخش تیره گشتی بشب
وهم سنایی عزنوی راست ( درتحت تاثیر عقیده وحدت)
صانعی باید حکیم و قادر و قایم بذات تا پدید آید ز طبع و ی بتان قندهار
بعد از این صوفیان در شعر عرفانی خود بهمان مناسبت زیبایی ، بت را مظهر تجلی شهودی یا تابشگاه عشق شمردند چنانچه جامی گفت:
آن بت نمود عکس رخ خود در آئینه من بت پرست گشتم و او خود بت پرست شد.
ایزدان آریائی
وخش ، آذرخش : Oaxsh
وخش از ایزدان قدیم آریاییست که بر یک سکه هووشکا کوشانی صورت و نامش منقوش است. بر یک روی سکه تصویرنشسته شا با تاج و هاله نور روی چپ دیده میشود. که در دست راست گرز کوتاهی گرفته و از دوش او شعله ها برآمدهاست. بر روی دیگر سکه ایزد مذکر وخش با قد بلند استاده است روی به چپ و هاله نور و اکلیل بر سرو پیراهن دارزی که تا شتالنگ میرسد در دست راست وی عصای دراز و در دست چپش ماهی بزرگ با دم دوشاخه است. که بقول بیلی با وضوج تمام ایزد آب شاید ایزد دریای آمو Oxus بنظر می آید (26)و پیش روی او در جای ساعت 9 مونوگرام و در عقب Oaxpo منقوش است.
این نام قدیم همانست که در یونان و روم از آن Oxus ساخته اند بقول البیرونی وخشتنکام روزدهم اسفند جشن خوارزمیانست. و خش نام فرشته موکل آبها بویژه رود جیحون باشد.(27)
در عصر اسلامی وخش به فتح اول شهری بود از نواحی بلخ در ختلان متصل به ختل بر کنار جیحون. (28)که اکنون هم بنام وخشاب رودی دراین ناحیه جنوبی جمهوری تاجکستان شوروی میگذرد و بدریای آمو افتد و شاکر بخاری در بیتی آنرا چنین ذکر کرده بود:
بگامی سپردن از ختا تا ختن بیک یک تگ دوید از بخاراتا به وخش(29)
گیگر آلمانی و بارتولد روسی گویند که نام قدی و اصلی این رود باید Vaxshu باشد (30)یعنی افزودن و بالیدن که در سانسکرت Uxshayania و در پهلوی Vaxshitan (31)بوده و بقول موله درایران بدو معنی روح و کلمه آمده است. که در مانویت Vaxsh-yozhdahr روح القدس را گویند.(32)
بدین شرح وخش نام ایزد نرینه آب جیحون بود که تاکنو ن در نام وخشاب موجود است. ولی دیگر ایزد مادینه بسیار مهم سکه کانشکا و هوشکا: اردوخش Ardoxsh-o است که نامش مرکب باشد از پیشوند ارد + وخش. و این بر مسکوکات کوشانیان متاخر جنوب هندوکش نقش شده است.
برسکه کانشکا شکل جنس مونث پستاندار ایستاده به پهلوی راست است. که هاله نور بدور کله و سربندی دارد. و لباس وی چین دار مانند ساری کنونی زنان هند است. که تا شتالنگ میرسد. در دست چپ او شاخ فراوانی cornucopia (33)است که از دهان آن دسته گندم نمایان است. و این علامت نعمت فراوان باشد. و همین شکل زنانه را بر مسکوکات هووشکه هم می بینیم که مانندایزدان دیگر که برکت و فراوانی نعمت اعنی ننه شمرده میشود.
گاهی اردو خش را برمسکوکات جنوب هندوکش بصورت زنی روبرو نشسته برتخت دارای تکیه بلند چوبی می یابیم که این شیوه نشستن ماخد از مسکوکات اسلاف کوشانی ها یعنی هند، یونان و ساکهاست.
درسکه های اردو خش ایستادهدر پیشروی وی در حد زانو مونوگرام و پس پشت او АРДОХР-О خوانده میشود. در حالیکه رب النوع نشسته بر تخت بازودار چوبی، در دست راست تاجی و درچپ همان شاخ فراوانی را گرفته و پیشروی که اندکی به راست متمایل است مونو گرام و طرف چپ او از ساعت 2 تا 5 نام اردوخش بنظر می آید.(34)
در باره نام این ایزد مسکوکات کوشانی چندتحلیل زبان شناسی و تاریخی موجود است.
اول نظریه بیلی H.W.Baily که آنرا موخذ از نام رتی(ش) هوی Rti (s)vahvi فرس قدیم و ا(ر)شی+ وخشو A(r)si-oaxsho را اوستا میداند. که خوشی نصیبی و انجام به او تعلق داشت. و از ایزدان مهم عصراوستا بود. که در اشی یشت Asi-yast صفحه (41) یشت 17 او را دختر اهورا مزدا و خواهر سروشه ورشنو و مترا شمرده اند. وی هوش آسمانی و نصیب مرصع و زنان زیبا و فرکیانی و ……را با خود میآورد.و همردیف فر آریانی ولکشمی Lakshmi اساطیر هند و تیچای Tychae بونان و فرتونای روم بود.(35)
نظریه دوم ار جانوس هرماته Janos Harmatta است که بر بیلی انتقاد نموده و گوید که اردوخشو رب النوع مقامی اراضی شرقی آریانا و موکل آب و رطوبت و اساسا متعلق به اناهیتا ایزد بزرگ ایرانی است. که اسمش مرکب از دو جزاست: اردوی +وخشه Ardvi-vaxsa . اردوی همانست که در آغاز اسم اردوی(سورا) یعنی اناهیتا آمده. وخشه کلمه ایست مستعمل برای رطوبت و آب که شرح آن بحیث موکل دریای آمو گذشت و همین اردو وخش ایزدمقامیست که در یکی از متون مانوی بنام بگ+ارد+وخش Bg+Rd+wxs ایزد های مرزهای کوشان مذکور است و در جغرافیا بطلیموس Ptolemy جای د رپاروپامیزاد ( افغانستان مرکزی) بنام بگرده Bayapda آمده است.
چون برخی از محققین ایزد دیگر کوشانی ، ننه را موکل فراوانی باران و غله و خرمن شمرده اند بنابران اردوخش را موکل امور سیاسی و خاندانی و قومی میدانند. این تفریق در وظائف فرآورده محیط و اندیشه عصر کوشانیست. در حالیکه در ایران غربی در نقوش خسرو دوم ساسانی در طاق بستان اناهیتا را جمع تدبیر و مصالح طبیعی و اجتماعی نشان میدهد که در دست راستش چنبر اقتدار خسروی و در دست چپ او ظرفی که از آن آب میچکد. (36)اکنون از این طریق دو ایزد ننه ( موکل طبیعت) و اردوخش (موکل اجتماع) در عصر کوشانی. به این نتیجه باید رسید که رائی هرماته مقرونتر به حقیقت باشد زیرا ما در سطور گذشته اصالت کلمه وخش باستانی را در ادب دری و وخشاب کنونی نشان دادیم که جز اول کلمه یعنی ارد هم نظایر فراوان دارد.
در فرس قدیم و اوستا Ratu , Areta , Arta و در سانسکردت Rta بمعنی درستی ، راستی و پاکی ومجازا مقدس است (37). که در پهلوی رت، ارت، ارتای با حفظ معانی قدسی ، ایزد حامی نکوکاران و بخشایند ثروت و قدرت بود که در اغاز کلمات اردشهرو ارته وهیشت ( اردوبهشت) ارتوران ( اردوان) و ارت وبسور( موکل آب) و ارتا یویراف و اردایراف و ارتای ویراز (کراز مقدس) (38)همین پیشوندهای معانی پاکی تقدس آمده است و آنچه در یسنای 29 فرگرد 6/2 و توصیف خود زردشت آمده از همین مقوله مقدس است.
در تقویم مزدایی ارت ایزد ثروت و توانگری موکل روز 25 هرماه بود و همین روز را ارد و یا ارد روز گفتندی ، که بقول اببییرونی در سغدی اردخ و در خوارزمی ارجوخی است.(39) نام سغدی بسهولت با اردوخش مسکوکات کوشانی مطابقت دارد.(40) در ادبیات دری نیز ارد به همین مفهوم بوده است. چنانچه مسعود سعد سلمان شاعر غزنه سی قطعه دروصف سی روز ماه ( مطابق تقویم زردشتیان) ساخته و در وصف روز بیست وپنجم گوید:
ارد روز است فرخ میمون با همه لهو خرمی مقرون
ای دلارای ! یار گلگون رخ خیز پیش آر باده گلگون
دیوان مسعود سعد 665
در اویستا پاره هفدهم بنام اردیشت است درتوصیف ارد که ایزد توانگری و احتشام وشکوه تجمل است و دختر اهورا مزدا شمرده میشود. و زردشت و را به اوصاف ارت بزرگوار نیک آفریده خوب چهر می ستاید.
در زبان دری کلمات راد و رات مرد که مخفف آن رد است غالبا از همین ماده رواج دارد. محمود مخشری صفت جواد عربی را به رادت مرد ترجمه کرده (41)و صاحب مجمل التواریخ و القصص در صفحه (420) گوید: رد کسی را خواندندی که رای قوی داشته است. در شاهنامه فردوسی آمده:
بپوشید ذرع سیاوش رد زره را گره برکمر بند زد
و هم در اوستا و پهلوی رات Rata ( ایزد سخاوت و دهش) و در هند ی باستان Rati و هم رد مانوی صور قدیم همین کلمه است. که در زبان دری رد و راد بمعنی حکیم ، دانشمند و سخنگوی و بخشاینده و جوانمرد بود. مانند این بیت رودکی:
نی که حاتم نیست با جودی تو راد نی که رستم نیست در جنگ تو مرد
اسد طوسی اسم حالت این کلمه را چنین آورد:
وقا خود کن درع رادی بپوش کمانرا خرد ساز وخنجر ز هوش
در این بیت معزی صفت دست بخشایشگر و سخی است:
بحریست دست رادش، بحری که موج او در ابریست تیغ تیزش، ابری که قطر او خون
در زبان پهلوی و دری قدیم نام خاصی بوده رادوی یا رادویه ( راد + ویه) که معنی آن رادمنش و سروروش و منسوب آنرا رادویانی که لقب خاندانی مولف ترجمان البلاغه قرن ششم میباشد.
پس نام اردوخش را که در خط یونانی با غلامت خاتمه نوشته شده چون تلقظ کلمه در اسناد قدیم و محاروه کنونی هم وخش است، بنابران آنرا وخشو نمی خوانیم و ارد+وخش را وخش مقدس و دانشمند وبخشنده میدانیم

7 آتش Athsh
برسکه کانیشکاه صورت ایزد نرینه ایستاده به پهلوی چپ است که حصابه کوچکی به سر بسته وشمله آن در اهتزاز است. از شعله آن شعله های آتش فروزان بوده و دستمال در دست راست دارد که دست چپش بر تهیه گاه تکیه زده و خرقه دراز آستین داری بیزدارد که برآن بالا پوش همه دیده میشود. و پیزار وی تمام پاه را پوشیده است. پیشروی در حد ران چپ مونو گرام و در عقب از ساعت 3 الا 4 نام آتش بخط یونانی Аор-о نوشته شده که اگر او اخر را علامت ختم کلمه بشماریم و تلفظ نکنیم باقی با همین آتش کنونی مروج تمام دری زبانان می ماند.
بر سکه هوویشکه همین ایزد آتش روبرو است ایستاده و در دست راست انبور و در چپ چکشی دارد که این هر دو سکه ازشکل ایزد یونانی Ephaistos مسکوکات ساکها اقتباس شده باشد که در میترایسم ایران غربی او را مقارن افایستوس می شناخته اند.
اساسا این ایزد در اوستا Atar فرزند اهوره مزد بود که او را در شکل آتش شعله وی تشخیص داده و حافظ فر کیانی Kavaen-khvareno شمرده اند و در ادعیه ردیف اشا+وهیشته است که بنام آتور آتشکده های متعدد سلطنتی شهرت داشتند مانند آتور گشسب و آتور فرنبع و غیره و او را بحیث یکی از ایزدان مسلم و دربان بهشت برین می شناختند و شانه های شعله ور آن همانند پیکره ایزد آتش هندی Agni است که از متهورا بدست آمده است. و انبور و چکشی که در دست دارد هم مطابق روایات زردشتی است که در وندیداد 7/14 در جمله آلات حفظ آتش شمرده شده و برسکه مسی ازیس دوم (یکی از حکمداران ساکها) هم منقوشند. (42)
از سکه های کانیشکا و هووشکا پدیدار است که در قرن دوم میلادی و در زبان مرد م عصر کوشانی کلمه زند کنونی آتش بجای اتر- آتور- آذر کهنه مورد استعمال بوده است. منتهی امروز الف ممدود و فتحه تا تلفظ میشود. در حالیکه در خط یونانی کوشانی به فتحه اول و سکون دوم و سوم است.
در ادب دری کنونی از صور قدیم کلمه فقط آذر و اتش زنده مانده و نام نخستین هم فقط زندگی ادبی و کتابی دارد. در حالیکه آتش هم در محاوره عمومی و هم در ادب مستعمل است.
در بند اول یسنا 36: آذر وسیله تقرب آفریدگان به آفریدگار بوده و در تقویم پارسیان آذر ماه نهمین ماه سال ( برج قوس) و آذر روزنهمین روز همین ماه است که اول آذر ماه را بهار جشن گفتندی(43) و بروزنهم آذرماه آتشخانه ها را بروبندد و مزین گردانند.(44)
همین روایات قدیم و خصوصیات آذر در عصر غزنویان هم در دهن مردم باقی بود. که مسعود سعد سلمان شاعر غزنه در خوشی ورود ماه آذر (قوس) از ساقی ماه سیما می آذرگون و افروزش شعله آذر را میخواهد:
ای ماه! رسیده ماه آذر برخیز و بده می چو آذر
آذر بفروز و خانه خوش کن زاذر صنما بماه آذر (دیوان 657)
و هم وی در آذر روز ( 9 قوس) که موکل آن ایزد آذر است، می آذر گون آرزو دارد.
ای خرامند سر تابان آه روز آذر می چو آذر خواه
کلمه آذر در اعلام واماکن و آتشکده ها وصفات و تراکیب شاعرانه دری بین شاعران خیلی پسندیده و ومقبول بوده و ده ها کلمه از آن ساخته اند. مانند آذر آباد، ( در تبریز) و هفت آتشکده نامی عجم هریک منسوب به یکی از کواکب سبعه و آذر افروز و آذر باد ( نا م موبدی) و آذر بود ( گل اشنان) و آذرخش ( صاعقه) و آذرنگ ( روشن) و آذرگون ( نوعی ا زشقایق) و آذرنوش ( آتشکده بلخ)(45) و غیره.
لهراسپ = درواسپ = لعراسپ
برسکه های طلای کانیشکا و هووشکه ایزد تاجداری با ریش و عبای نظامی آستین دار و پیزار تمام پاه دیده میشود. که اکلیلی در دست راست و روی بسمت چپ دارد. بر دست چپش اسپی با زمام براق در حالت ایستاده پای چپ خود را از زمین بالا گرفته است.
در عقب این ایزد ایستاده ( حد ساعت 10) مونوگرام کانیشکا و پیشروی وی ( از ساعت 2.5 تا 4.5) نامش لر(و) اسپ Лро-о-асп-о منقوش است که دانشمندان غربی مانند Bloch کرستین سین Christensen آنرا همان درو اسپا Druvaspa موکل مونث صحت چارپایان دانسته اند (46)که با نقش سمبول اسپ برین سکه ها مطابقت دارد و دال آغاز کلمه در لهجه های آریانا گاهی به لام ابدال می شده است.(47)
در آبان یشت اوستا فقره 105 این نام Aurvat-aspa ( دارنده اسپ تازنده) بود که صفت میترا و دروواسپا بوده و نگهبان خورینو Khvareno یعنی قدرت سلطانی تصور می شد. و آنچه در مسکوکات در دست او اکلیلی است میتوان موهم تقدیم قدرت سلطانی باشد که در یک نقش نا تمام سرخ کوتل هم تصویر شده است. (48)و این اسپ تیز رفتار را نماینده ایزد برق لامع دانسته اند. (49)که درعصر ویدی از ازمنه هند و آریائی بنام Арам-Napat یعنی زاده آب باقی بود. (50)که شعله های آتش را در طوقان ابر و باران و تابش برق در بین آن نمایندگی میکرد. و ائوروت اسپه اوستا- که یکی ازشاهان کیانی و پدرکوی ویشتاسپ جانشن کیخسرو است در متون پهلوی و دری لهراسپ است و ما در شاهنامه فردوسی میخوانیم که کیخسرو پادشاهی رادر اواخر عمر به لهراسپ می سپارد:
ببیژن بفرمود تا با کلاه بیاورد لهراسپ را پیش شاه
چو دیدش جهاندار بر پای جست برو آفرین کرد و بکشاد دست
فرو آمد از نامور تخت عاج ز سر برگرفت آن دل افروز تاج
بلهراسپ بسپردو کرد آفرین همه پادشاهی ایران زمین
سپردم به تو پادشاهی و گنج از آن پس که دیدم بسی درد و رنج
مهتران و مردم از این اینتخاب کیخسرو بر آشفتند. ندانستند که لهراسپ از کدام نژادو گوهر است؟ کیخسرو گفت:
که دارد همی شرم و دین و نژاد بود راد و دیروز و از داد شاد
نبیر جهاندار هوشنگ هست خردمند وبینا و دل پاک دست
بشاهی برو آفرین گسترید و زین پند با مهر من مگذرید
چو بشنید ذال این سخنهای پاک بیازید و انگشت وبر زد بخاک
بیالود لب را بخاک سیاه به آواز لهراسپ را خواند شاه
بشاه جهان گفت خرم بذی همیشه ز تو دور دست بدی
که دانست جز شاه پیروز راد؟ که لهراسپ دارد ز شاهان
بزرگانش گوهر برافشاندند بشاهی همی آفرین خواندند
لهراسپ در ادب دری معروف و در باره مقاومت های وی در بلخ درمقابل تورانیان و ارجاسپ بین مردم داستانها بود که از آنجمله در شهریار نامه مختاری غزنوی هم انعکاس کرده و این چند بیت از آن داستان است:
چو در دشت بلخ اندر آمد سپاه شد افروخته آتش رزمگاه
دو جنگ گران کرد لهراسپ شاه بجنگ سوم شد گریزان سپاه ( دیوان مختاری ص 812)
منه بگ Mana-Bag
برسکه های کانیشکه و هووشکه ایزد نرینه روبرو نشسته و سرمایل براست با کلاه آهنین مکدونی (نظیر کلاه کوچوله) در حالی دیده میشود که از عقب کلاه سه جیغه برآمده و ماهی که لب آن بالاست متصل شانه اوست. چهار بازو دست دارد که در دست چپ عصای سلطنتی و در دست چپ پائین تاجی گرفته است. وی برتختی نشسته که پای های شیر دارد و قبای نظامی با کمربند و پیزار تا شتالنگ پوشیده و بسمت چپش در حد ساعت مونوگرام و بر سمت راست از ساعت 7 تا ساعت 11.МАПА(о)ЧАГ(о) نوشته است…..
در شمایل iconography این ایزد تاثیر فرهنگ یونانی (کلاه یونانی مقدونی) و روایات مقامی آریایی ( جیفه، ماه ، عصاث سلطنتی، تخت و تاج که علامت مهم حق حکمرانیست) با بتان چها ربازوی هندی در آمیخته و سه فرهنگ ممزوج را نشان میدهد. در حالیکه نامش بکلی آریایی و دارای ریشه ها در ادبیات افغانستان و آسیای میانه و ایران است. و آنرا یک ایزد زردشتی شمرده اند.(51) و کننگهم معتقد است علامتی که در دست چپ پائین منه بگست با دوازده نقطه احاطه شده که مراد آن دوازده ماه سالست ما نند منطقته البروج.(52)
برخی جز اول این کلمه را من ( اندازه وزن) شمرده و او را ایزد پیمانه گفته اند. در حالیکه توماس او را عین ایزد مهتاب ایرانی و هوفمن Hofffmann او را همان Vohu-mano یعنی ایزد نیروی زیست همه زندگان و مطابق یسنا پهلوی (31/8) فرزند اهوره مزدا شمرده است. (53)
در سروده های متاخر ریگ وید: سوما “ماه” و در الهرو ویدا و ویجور ویدا ” برج قرار گاه زواج آفتاب” و در اوپانیشه : غذا و مشروب ایزدانست که در ادبیات حماسی کهن موکل سمت شمال بود.(54)


بدین نهج منه بگ شبه سومای ریگویدی بود. که در شمایل نگاری هندی سوما همواره با چهار بازو ماهی از شانه های وی برآمده مصور گردیده وهمین عنعنه در منه بگ مسکوکات کوشانی نیز ریشه دوانیده باشد. (55) (56)
بهرصورت در تمام ایزدان سکوکات کوشانی تحلیل نام ایزد با پیوستگی منابع دینی و ادبی مشکل است. اما آنچه اصل نامرا و هومنه اوستا یکی از امیشا سپنته گان وتصویر خارجی پندار نیک و دانش شمرده اند. با منابع ادبی موافقت میرساند. زیرا در سراسر گاتها صفت کشترKathrao به او آمده که مانند عطئه الهی بوسیله وهو – منه برای تحقق آدمیت انعام میگردد ( یسنا 46/10. و از همینرو همواره فزونی کشترا را از او میخواهند تا زردشت بر دیو دروغ پیروز گردد. (یسنا 31/4)
چون وهومنه موکل کشور داریست همو میتواند که قلمرو اهورا مزدا را گسترش بخشد. (یسنا31/6
با چنین صفات وهومنه باکشورداری و دانش اداره و تنظیم قلمرو مملکت پیوستگی ها داشته از اینرو در سکه های کوشانی از دوش او مهتابی برآمده و در یک تفسیر پهلوی نیایش 3 همین بهمن منبع ایزد ما هست. که در سکه های کوشانی نیروی خارق العاده او را مانند خصایص هنر هندی بوسیله تصویر چهار بازو نشان داده اند.(57)
در نام منه بگ ایزد کوشانی جزو اول منه Mana طوریکه برخی پنداشته اند من کبل معین نیست بلکه این کلمه مثلی که در جزو دوم و هو+ منه پدیدار است در ادبیات دری و پشتوو منابع فکری قدیم مردم افغانستان ریشه عمیق دارد بدین شرح:
در سانسکرت من به معنی دل ، نفس و اراده بود.(58) ابوریحان بیرونی در شرح موجز عقلی و حسی عقاید هندی آریائی گوید که اصلا بمعنی دل است. چون دل حیوان را محل اراده پنداشته اند. بنابرین اراده را “من” گفتند. (59)
این مقوله از قضیه تسمیه مظروف به ظرف و حال برمحل است که منه قدیم به معنی Good mind با صفات کشتره و علایم جهانداری و پیروزی از مقام ایزدی خود در ادبیات دوره اسلام به معنی اراده ، عزم و دل که محل رسوخ اراده است تنزل نمود. و ریشه خود را در ادبیات دری و پشتو باقی گذاشت.
مثلا قریع الدهر یک شاعر زبان دری گفت:
یار همچو روح حیوانی و مثل مردمک گه میان من دراید گاه اندر چشم من
در اینجا اگر من ضمیر مفرد متکلم پنداشته نشود معنی دل و اندرون دارد و برای این معنی شواهدی در شاهنامه فردوسی موجود اند که ولف در فهرست شهنامه آورده اند:
سرش سبز باد و تنش ارجمند منش برگذشته ز چرخ بلند
که چون کاهلی پیشه گیرد جوان بماند منش پست و تیره روان
اگر در این ابیات من +ش به فتحه نون بخوانیم همین معنی دل و اراده را دارد. ولی بکسر نون اسم حالت مختوم به شین خوانده میشود. مانند دانش و بینش خواهد بود. که من بسند قول البیرونی و ریشه های کلمه در سانسکرت ، قرائت نخستین ولف را ترجیح میدهم. زیرا در ادب قدیم پشتو هم به همین یک معنی اراده و عزم دریک قطعه حماسی امیر کرور جهان پهلوان ( یکی از اجداد شاهان غور در حدود 140 هجری قمری) و ارد است.
غشی د من می حی بریشنا پر میرحمنو باندی ( یعنی تیرهای عزم من مانند برق بردشمنان می بارد.(60)
جزو دوم کلمه بگ است که در بقایای عصر کوشانی و یفتلی افغانستان فراوان دیده میشود. و در السنه باستانی آریایی بمعنی خدا بود. در فرس قدیم و اوستا Baga و در سانسکرت بهاگه (61)و در روسی هم بوگ خداست که در آغاز بسی نام ها همین کلمه پدیدار میشود مانند بغ+ پور ( معرب آن مغفور)
بغ +ستان ( بیستون پارس) ، بغ + داد ( بغداد)، بغ +شور ( بغشور غرجستان)، بغ + لنگ ( در کتیبه سرخ کوتل = بغلان)، بغان + شور ( جزوی از اوستا) و غیره.
در پشتو و دری این کلمه تا کنون بشکل بگ بمعنی بزرگ و توانا و جسیم زنده است مانند بگ سری پشتو ( ادم جسییم) که این صورت کلمه در اسمای اماکن مانند بگ + رام ( بگرام)، بگرامی یا بگ +لگ ( در دایزنگی ) بگ +ی ( بگی ترنگ) و غیره بنظر میرسد. که به معنی ایزد و خداوند باشد.
شمس الدین کاکر شاعر قندهاری در حدود 1250 ق در یک غزلیکه تمام ابیات آن مختوم به گ ماقبل مفتوح است گوید:
هسی شوم طالع زما دی باطن وور په ظاهر بگ(62)
که در این بیت بگ بمعنی عظیم و جسیم و سترگ دارد و بهمین معنی است که در ادب فارسی هم بود مولانا بلخی گفت:
از چه دم ازشاه و بگ میزنی در هوا چون پشه را رگ میزنی
از نوشته محمود کاشغری (466 ق) پدید می آید که بگ آریایی در تراکیب ترکی شرقی آن عصر بمعنی خداوند، امیر و سردار دخیل شده بود.(63) ناصرخسرو میگوید:
خاتون و بگ و تگین شده اکنون هر ناکس وبنده و پرستاری
چون اصل کلمه بگ را در السنه کهن اوستا و سانسکرت و فرس قدیم بمعنی ( خدا، خداوند ) میبنیم، پس باید گفت که این کلمه در اوقات مجاورت و مرابطات قبایل آریایی شمال در کناره آمو وتخارستان تا توران و ختن در زبانها ایشان هم دخیل بوده، اما در خود السنه آریایی هند و ایران ، اولا معنی خدا را داشته و بعد از آن مجازا به معنی بزرگ و عظیم بر شاهان و حکمرانان که بخود انتساب خدایی میدادند، نیز اطلاق شده مانند خدای و خداوند در اسمای کابل خدا، زابل خدای و گورگان خدایی و سامان خدا و بخارا خدا که در ترکیب تاریخ و جغرافیا نیز بنظر میرسند.(64)
اما کلمه بگ در اعلام پشتو نیز موجود بود. مثلا در حدود 1165 ق وزیر اعظم دربار احمدشاه ابدالی بگی خان نامداشت که به لقب شاولی خان مشهور بود. و ریشه های قدیم این کلمه را در کتیبه دوره هفتالی روزگاران و جغتو بشکل و هم می بینیم.(65)
در کتیبه کلان سرخ کوتل (قرن 2 میلادی) (66) و کتیبه های روزگاران و جغتو( غالبا قرن 5 و 6) کلمه بگ صفتی است که پیش شاه آمده یعنی شاه بزرگ که همین تحول کلمه به کیف وصفی در ادب پشتو و دری است. که قبل از موصوف خود می آید مانند بگ سری = بزرگ مرد ولی درنام منه بگ که قدیمتر است، کلمه بگ بمعنی متحول مابعدی یعنی بزرگ و عظیم صفتی نیست بلکه بمفهوم قدیم خود ( خدا ، ایزد) باشد یعنی خدای اراده و عزم وجهان داری مانند تراکیب کابل خدای، زابل خدای که حسب قاعده اضافت مقلوب، منسوب ( مالک) بعد ازمنسوب آید.
منه + بگ = دل خدای = عزم خدای ( خدای پندار نیک).
ما (ماه)
این ایزد بر سکه کانیشکا رئبرئ ایستاده و سرش بچپ مایل است که قبای تنگ نظامی و بالاپوش ببر و پیزار تا شتالنگ بپا دارد. از دوش وی حلقه ماه رو به بالا برآمده و نیزه ایکه سر آن مدور است در انجنای آرنج چپ با شمشیر در دستش دیده میشود و دست راست خود را دراز کرده و با انگشت اشارت میکند.
بر مسکوکات دیگر هوشکه نیز ایزد نرینه با اشکال مختلف جنگی نمایانست که با ایزدان مادینه قمری آسیای غربی تفاوتی دارد و در دست راست او طوق و در چپش شمشیریست که در حد زانوی پیش مونوگرام و در عقب از ساعت 2 الا 4 МА-О دیده میشود.
در ماه یشت اوستا این ایزد را تخم گاو ، آزاده، درخشان، شکوهمند و دهنه آب و دانایی و توانگری شمرده اند. که مانند عصر کوشانیان خصوصیات نظامی ندارد. و این خصوصیت و ی زاده تفکر این عصر است. چون ایزد ماه حسب روایات جیدی در نام چینی مردم کوشانی بویه – چیه ( ماهزاد= از نژاد ماه) دخیل بود. بنابران کلمه چندره Candra سانسکریت بمعنی ماه، بطور پیشوند وصف در آثار هندی با نام کانیشکه پیوسته است. و شکل ماه گونه ( شبه به قمر) در تاج کانیشکا مخصوصا هوویشکله در برخی سکه ها بنظر میرسد. حتی تصویر زنی که از خانواده شاهی کوشانی که در شهر بهلول بدست آمده بر پهلوی تاج بالای گوش هلال سه شبه دارد.(67)نام بویه – چیه هم yue هم معنی ماه بود که بر انواع سکه هی کوشانی با اشکال مختلف نمایانست (68)ماه در پشتو میاشت است در اوستا ما ونگ Mawangh در پهلوی مای May و در سانسکرت Mas و در پارسی باستان ماده Mada بود. (69)در شغنی مست و در واخی مه ک است.(70) که گویا ریشه آن Ma در سانسکرت معنی پیمایش داشته (71)و در برخی سکه های کوشانی پرکاری در دست دارد که آن همین پیمایش وقتست و یک شاعر رومی کاتولوس Catullus تیز ایزد مادینه قمر را به صفات خداوند و پیمایش ماه ها Goddess measuring the months ستوده است و هم وی شباهت تام با ایزد نرینه سالین یونانی دارد در حالیکه بر یک سکه هوویشکه بشکل مادینه شبیه به آذرخش ایزد نعمت هم تصویر شده است.(72)
در قرن دوم میلادی هنگامیکه کتیبه سرخ کوتل نوشته میشد در تصویر کوشانی کلمه (ما) ма مستعمله بوده. زیرا در آخر سطر دهم تاریخ کتیبه را نیسان ماه Нейсан(о)ма سال 31 سلطنت نوشته اند. غالبا (160) میلادی که گویا در روایات قدیم کلمه (ه) نبود. ولی از کتیبه باختری بخط یونانی شکسته و خط زبان سانسکرت که هردو تاریخ 862 م که مساوی میشود به 249 هجری قمری 3938 لوک کال سموت دارد برمی آید. که ماه را مختوم به هائ هوز می نوشتند. زیرا در سطر اول کتیبه B توچی ماه
آمده است. و بعد از آن ماه شاه (نی) بخت نام گومل بغپور حکمران وقت است.(73) از این بر می آید که بنام ایزد ماه تیمنا تسمیه میکردند همین لقب در قسمت سانسکرت کتیبه چندره + یهویه ترجمه ماه + شاه است. که چندره بمعنی ماه و یهویه بمعنی پادشاه و ملاک بود.(74)
ناگفته نماند که در یک کتیبه دیگر باختری و عربی که از شیر تلاو توچی بموزه پشاور انتقال یافته مورخ 865 میلادی = 251 قمری = 635 سلطنت نیز در سطر دوم ماه یکم
به املای ماه با ها هوز نوشته شده است.(75) که بهمین شکل بزبان دری انتقال یافت. درحالیکه کیفیت تقدس ایزد ی آن بانشر و قبول عقاید توحید اسلامی از بین رفت.
درگاه شماری زردشتی روزدوازدهم هر ماه بنام ایزد ماه ” ماه روز” نامیده شدی که در ادبیات دری هم رواج داشت و مسعود سعد سلمان شاعر غزنه گفت :
ماهروز ای بروی خوب چوماه باده لعل مشکبوی بخواه
گشت روشن چو ماه بزم که گشت نام آن روز ماه و روی تو ماه
میر (مهر)
نام این ایزد بر سکه های کانشکا و هووشکه بصور مختلف نرینه و با املاهای مختلف mihir(O)- morr(o)-mioir(o)-mihr(O)-mor(O)-miir(O)-miur(O)-mirr(O)-meir(O) –miri(O) نوشته شده (76)که تاجی با هاله نور بر سر وقبایی در بر دارد و بوت های کوتاهی پوشیده و شمشیر که با نیزه در دست گرفته است که همان معبود بزرگ شمسی قدیم هند و ایران: میتره Mithra و در اوستا Mitra و در پهلوی Mitr و در دری مهر باشد. (77)که تصاویر وی در سکه های کوشانی نسبت به تصاویر آن در هند و جهان کلاسیک بسیار ساده و خالی از هرگونه جزییات شمایله نگاریست . مثلا در اینجا کالسکه محصوص اسپ کش هر مرسوم نیست در حالیکه درهیکل تراشی بودائی کوشانشهر همین عصر دیده میشود و نظیر آن در اشعار هومر یونانی ایزد Helios بخشاینده روشنی به خدایان و انسانانست .(78) که در الواح گلین بغاز کوی متعلق به 400 قبل میلاد نیز از همین ایزد میترا استعانت شده و در اوستا هم یشت دهم با مهر یشت محصوص ستایش و صفات بزرگ مهر است.
در کتیبه سرخ کوتل این کلمه Miyp و در کتیبه A توچی و درروزگاران نیز Мур است . بهرصورت ایزد فروغ و روشنایی و پاسبان راستی و پیمان همین مهر است.(79) که دارمشتر معنی اصلی قدیم آنرا دوستی و محبت گوید و اکنون هم میر، مر در پشتو و مهر در دری آفتاب و دوستی و مهربانیست . که در تسمیه رجال و اماکن و معابد و ایام و غیره ریشه دوانیده مانند مهره کوله از شاهان کابل هفتالی یا مهر شاه و مهرزمی کتیبه های روزگان، که تاکنون هم در پشتو میرزمان نامگذاری میکنند. که عین تحریف لهجوی همان مهرزمی = میرزمین گذشته است.(80)
در پشتو این کلمه عینا مانند املاها مسکوکات کوشانی لهجه های متفاوت دارد. لمر، مر، میر، نور، نمر که در منجی هم آنرا میرا گویند (81) آنچه درپشتو و دری میرگل ، میرا، میرو و میر تسمیه میکنند از همین ریشه است و میر در پشتو و دری بمعنی سرور، بادار، نجیب، و میرا ( سید مذکر) و مورا ( سیده مونث) و پیشوند و پسوند برخی اسما مانند میروس، میراحمد، خان میر، گلمیر بقایای مظاهر ان کلمه در اسما و املا ست.
در ادبیات هم این تاثیر بنظر می آید که برخی میر را مخفف امیر عربی تصور کرده اند ولی به استناد کتیبه های کوشانی که در آن اواخر از مسند ایزدی خود به موقع سروری و امارات و سیادت سقوط کرده و میتوان گفت: که این کلمه از ریشه مهر و میر آریایی به دری آمده نه از امیر عربی ! زیرا اکثر کتیبه ها به زمانی تعلق دارد که نفوذ زبان تازی باین سرزمین نرسیده بود و در زبان دری هم از زمان قدیم بمعنی سرور و حکمران مستعمل بود و فردوسی گفت:
یکی میر بود اندران شهر وی سر افراز و با لشکر و آبروی
فرحی در قصیده عزای سلطان محمود گوید:
میر ما خفته بخاک اندرو ما از برخاک این چه روز است و بدین تاری یارب ز نهار
ناصر خسرو بلخی گوید:
کنون میر پیشم ندارد خطر گر آنگه خطر داشتم پیش میر
اگر میر میرست و کامش رواست چنانکس گمانست گو شو ممیر
درتقویم زردشتی ماه هفتم سال بنام ایزد مهر ( مهرماه) و روز شانزدهم هر ماه روز مهر بود. و روز اول مهر جشن بزرگ معروف به مهرگان از انرو گرفتندی که به عقیده ایشان همدرین روز آفتاب برای مصالح اهل دنیا پیدا شده بود. (82)و از تاریخ بیهقی پیداست که تا عصر غزنویان و اواخر قرن پنجم هجری هم این جشن را رسما میگرفتند. مسعود سعد گوید:
خصرو! شبهای عمرت روز باد مهرگان ملک تو نوروز باد
همین شاعر غزنه روز شانزدهم مهر روز را چنین می ستاید با التزام مفاهیم مختلف:
روز مهر و ماه و مهر جشن فرخ مهرگان مهر بفزای ای نگار ماه چهر مهربان
مهربانی کن بجشن مهرگان و روز مهر مهربانی بهبروز مهر و جشن مهرگان
در فارسی از این کلمه تراکیب متعدد ساخته اند. میرآتش، میرداد، میرهشت بهشت، میرآب (در کتیبه سرخ کوتل پبرستار آبست) و غیره. در لهجه بختیاری ایران میر به معنی شوهر و در پشتو میره بمعنی مردان و شوهراست. یعنی کدخدا و رئیس خانه ساخته اند.(83) وهم میر+ی اسم حالست از همین ریشه بمعنی سروری.
در ادب پشتو نیز کلمه بمعنی سرور و کدخدا و مرشد بود. مرشد در کلام خوشحال خان:
خوک جه مردود شی له پیره میره خالی به نه وی له غمه دیره
گاهی این کلمه را مونث گردانید و مخصوص معشوقه ساخته اند مانند این بیت خوشحال:
نن په نظر راغله یوه وزیره شه ترتیب وه هم تر کشمیره
زلفی یی شی وی د تیبت تر مشکو په نورو سترگو وه دکشمیر میره
یک شاعر متاخر پشتون خوان میر همین میر را بمعنی معشوقه پیشوای خوبان اوردهاست.
مسته په خندا د جنگو په مخ کی میره حی خیال یی په چانشته دی د تول حالت کجیز حی
در کتیبه سرخ کوتل سطر 24 و 25 مهرمن миарман(о) علم است و در پشتو میرمن تاکنون کدبانو و صاحبه خانه و محترمه است. خوشحال او را در مقابل کنیزک قرار داده:
اولاد په بد راوری میرمن مه وینی اولاد چه شه راوری وینحه نعمت دی
احمد شاه ابدالی هم او را کدبانی محترم داند.
زما دله دردمنده شفا زموژ میرمن دی
چنین تحول و دگرگونی نام ایزد مهر= میر از ازمنه قبل تاریخ تاکنون در زبانها وادبیات ما زنده مانده و ضبط های آن در عصر کوشانیان حلقه ارتباط آنرا از عصر قدیم با این زمان نشان میدهد.
مهر و ماه
تنها در دو نوع سکه هوشیکه که در موزه لندن و لاهور محفوظ اند شکل این هردو نرینه مهر و ماه بر یک روی سکه منقوش است. که هردو روبرو ایستاده و در بین شان مونوگرام دیده میشود.
مهر که بسوی راست ایستاده هاله شعاعی بدور سردارد. درحالیکه ماه در دست چپ ایستاده حلقه ماه از دوش چپ او برآمده و درعقب او ایزد مهر نامش از ساعت 2 تا 4 و در عقب ماه 8 تا 9 نوشته اند. ماه شمشیر و نیزه کوتاهی در دست دارد و مهر در دست چپ شمشیر دارد و دست راستش دراز است.و بدو انگشت به سمت پیش خود اشاره میکند.(84)
اجتماع این دو ایزد بر یک سکه در حالت روبرو د رحالیکه هر دو پای راست خود را موقفی پیش داده اند باز از خلطه و امتزاج فرهنگی فراوان در عصر خود نمایندگی میکند.و شاید این پرستش نیرین بود که در عقاید نجومیان قدیم منعکس شد و ولایت آفتاب ماه و آفتاب را در بروج فلکی فرض کردند. یعنی برج است را جای آفتاب گفتند که از اول اسد تا اخر جدی ” ولایت آفتاب” و از اول دلو تا اخر سرطان “ولایت ماه” است و عثمان مختاری غزنوی در باره گفت:
دو از این هفت پادشاه شدند که بنام آفتاب و ماه شدند
بخش کردند ملاک چرخ کیان نیمه ی این گرفت و نیمه ی آن
از پری ملک خویش مهر مبین از اسد تا بجدی کرد گزین
ماه را شد ز دلو تا سرطان خود همین بود چرخ کیان
شاعر دری زبان دراشعار خود بسا به هردو سیاره تابنده مهر و ماه یکجا اشاره ها و تلمیحاتی دارند. مثلا مسعود سعد شاعر غزنه در این ابیات هر دو را با تاثیرهای آن یکجا آورده است.
تا زگردون همی فروزد مهر تا زدوران همی فزاید ماه
چون فروزنده روز بادت قلک چون فزاینده ماه بادت جاه
و هم شاید بنابرین تقدس شکل آفتاب و ماه را بر رایت می نوشتند:
ای امیر که بر سپهر جمال آفتابست و ماه رایت تو
در سنه 1186 هجری تیمورشاه بر سریر سلطنت پدرش احمدشاه ابدالی نشست شاعری برای سجع سکه او گغت و روایات قدیم در این بیت فراهم داشت”
چون می آرد طلا و نقره از خورشید و ماه تا زند بر مهر نقش سکه تیمورشاه
مزدون – ور مزد
درمجموعه جمیعت سکه شناسی امریکا و موزه لندن دو سکه نهایت نایاب طلائی کانشکا محفوظست. که بر آن ایزدی ریش دار دو براست براسپ دوسره سواراست. تاجی بر سر و شالی بردوش و کاکل کوچک پارتی برقفا و نیزه درازدوبره در دست راست و پارچه خشن شاید زره دار بالای پا دارد. کهاین نوع شمایل در سکه شناسی بی نظیر است و نیزه وی از شل افغانی نمایندگی میکند. طوریکه در ادبیات دری و پشتو منعکس است. مثلا همه نیزه داران وادی غزنه با شل وشلگی خود مشهور اند که گاهی دوسر نیز هم دارد. و این همان است که فرخی شاعر دربار غزنه در منظرنگار و ادی گنگ و تشبه خارهای آن گوید:
بگونه شل افغانیان دوپره و تیز چو دسته دسته بهم تیرهای بی سوفار
نام این ایزد که شمایل خاصی دارد با وضعی که شناخته و مرسوم نیست پیش روی اسپ دوسره از ساعت 1.5 تا 4.5 چنین نوشته شده МАЗДОВАНО که شکل کلمه مزدوان یا مزوانو را در منابع دیگر نمی شناسیم ولی برخی اصل آنرا مزده+ وانوه mazdah+vanjo (مزده پیروز) شمرده و اورا همان سردسته معبودان زدشتی آفریننده آسمان و زندگانی دانسته اند که در ادبیات زردشتی (اهوره – مزده) اورمزد بوده باشد.(85)
برسکه کانشکه بحروف یونانی نام این ایزد مزدوان (و) و برسکه هوویشکه ورمزد(ه) woromozd(o) خوانده میشود. و mazdaono را جمع مزدا mazdao اوستا= اهورا مزده یا اورمزده شمرده اند.(86) و کننگهم اسپ دوسره را به شویت چنین تعبیر کرده اند که خالق کل اهوره مزده(=وارونه خدای آسمان در ریگویدا) بر دو روح خیر وشر حاکم است.(87)و در حالیکه ایزد بر طلای هوویشکه به نام woromozda منقوش است.(88)
شکل استثنائی مزدوانو mazd(0)oan(o) را میتوان با حذف قواصل کلمه در تمام کتیبه های عصر کوشانی موجب غلط خوانی و انحراف کمات از تلفظ ( معمول شده) است مزد + وان خواند و مزد جز اول آن mazda در یسنای 40 بند اول بمعنی حافظه آمده و در خود گاتها بند اول بمعنی بخاطر سسپردن و بیاد داشتن است. که در سانسکرت مذس medhas بمعنی دانش و هوش است. صفت اهوره اوستا = اسوره asura ویدا یمعنی بادار و سرور میباشد. که درپهلوی آنرا خوتای xunai ترجمه کرده اند و معنی هردو: اهوره = سرور، مزده = دانش یعنی سرور دانا ست که در پهلوی به داناک ترجمه شده است.(89)
طوریکه اشارت رفت مزد+وان را جمع مزدا اوستا شمرده اند. ولی نمیتوان قناعت کرد که چرا ایزد واحد و مفردی را بنام جمع تسمیه کرده باشد؟ باز پسوند وان که از زمان قدیم در اوستا و سانسکرت و دوره قدیم ادبیات دری بشکل و ان = یان از ادات مسلم محافظت بود. مانند باغوان= باغبان، نگاهوان= نگهبان، ! (90)چرا پسوندجمع کردن اسم مفرد آمده باشد؟ در حالیکه در ریشه و مشتقات مزده اوستا کلمه ی بشکل مزدا مرغوم نیامده که جمع آنرا مزدوانو ساخته باشد.
بعقیده من مزد+. وان با حذف فواصل رسم الخط یونانی کوشانی o کلمه معمول و گرامری السنه ما می ماند.مزد بمعنی حافظ و دانش آموختن است+ وان ادات پسوند حفاظت و تملک که جمعا محقق آن دانشمند و آموزگار است.
ریشه مزد تا کنون در السنه افغانستان باقیست. آموختن از ریشه A-mok در السنه سغدی Mock ( آموزگار ) است.(91) که درمشتقات دیگر آموختن مانند آموز، آموزنده، آموزد، آموخته، آموخت ریشه مز=مخ = مک به نحوی باقیست. درپشتو زده ( آموخته) و مشتقات آن هم با همین ریشه قرابتی داشته باشد. زیرا به عقیده میلز.Mills و یک دسته دانشمندان دیگرمزده عبارت از دو جز است. مه ma (92) به معنی بزرگ + زدا zda به معنی دانائی(93) که جمع آن دانای بزرگ میشود. و یا دانش جهانی باشد. که در این صورت مه + زده پشتو ( دانش بزرگ) عینا شکل مزده باستانیست.
به این صورت ما مزد+ وان را صفت مفرد مانند گوشوان ( در کشف الاسراد میبذی 631) میزوان (طقات صوفیه) و تذکره عطار وغیره دارنده دانش و نگهبان هوش و آموزگار و ایزد این صفات میدانیم که ریشه های آن هنوز در السنه مادیده میشود.
امااهوره – مزد در اوستا نام خدای بزرگ آفریننده ( سرور دانا) در سنگ نبشته های هخامونشی ائورمزد و در السنه مابعد آریایی اورمزد = هرمزد= هورمزد است. که در گاه شماری قدیم تنها بر روز اول هر ماه شمسی اطلاق میشد. زیرا مطابق سنن کهن هر روز ماه نام جدا گانه ی داشت که بنا یکی از ایزدان نامزد بود.
ابو ریحان بیرونی روز اول هر ماه شمسی را هرمزد نویسد که در سغدی خرمزد و در خوارزمی ریمزد بود. (94)در کتیبه سوم توچی وزیرستان که در موزیم پشاور است در سطر سوم تاریخ آنرا روز های ورمزد و مهر ( یعنی اول و شانزدهم ماه) اول (فروردین ) سال 635 سلطنتی ( 865م =251 هجری) نوشته اند. در این سنگ نبشته املای کلمه حرکات است و از این پدید می آید ک ه استعمال سی روزه ماه تا اواخر قرن نهم در دربارهای این سرزمین معمول بود تا عصر عزنویان در ادب دری شهرت داشت. مسعود سعد سلمان شاعر غزنه روز اورمزد و معانی کلمه را در دوبیت چنین گنجالنیده:
امروز اورمزد است ای یارمیگستار برخیز و تازه گی کن و ان جام باده آر
ای اورمزد روی! بده روز اورمزد آن می که شادمان کندم اورمزد وار
اورمزد گاهی در ادب دری بعنی سیاره مشتری و برجیس هم دانسته اند مانند این بیت سعید طایی:
امتعه اورمزد را پس از ین دور مشتری در همه جهان بنماید
ننه Nanaia –nanaia
بر بسا از سکه های کانشکه و هوویشکه شکل ایزد مادینه ایستاده که مونو گرام پیشروی وی منقوش است. با هاله نور گرد سرش دیدهمیشود. که بالا پوش کشاده پوشیده و تاج هلال داری بر سر دارد. و در دست چپ او عصای است که سر آن مانند نیم تنه اسپ و یا گوزنست و در دست راست آن کشکول گونه است.
این شمایل کلی گاهی فرق میکند مثلا گاهی در دست تیرو کمان و بر سر کلاه آهنین و گاهی بالاپوش دراز با گریبان مزین پوستین دارد. و از دوشش شعله نور میخیزد و بر مهریکه در موزه بریتانیااست ایزد ننه بر شیر نشسته است و هلالی برسر دارد. و بر یک سکه هوشکه نیز شیری سوار است.و گاهی شخص شاه پیشروی در حالت نیایش زانوزده است. و این اختلاف شمایل و تنوع اشکال ننه را در تمام ایزدان سکه های کانیشکه و هوویشکه امتیاز خاصی می بخشد. و نامش هم با نام بانوی آسمان اننه ایشتر Innana – Ishtar بین النهرین شباهتی دارد. که در الواح مکشوفه از معبد مردوک بابل هم ننه بانوی بانوان ایزد ایزدان و اداره کننده بنی آدم و آموزنده روانهای آسمانی و دارنده قدرت اعلی و دختر ماه وخداوند مهرو غیره شمرده میشود.و در هنز هیکل سازی بین النهرین با سلاح تیر و گرز و نشسته بر پشت شیر هم نشان داده شدهاست.که نامش را در یک کتیبه حدود آشور ” خداوند نانای Nanai شاه دختر بل نوشه اند. که به القاب ننه شاه – شاه ننه سکه های کوشانی قرابت تامی دارد ومنابع قدیم هم در سوسه سراغ معبد Nanai را دارند. که تاریخ آن به سه هزار سال قبل میلاد میرسد د ر حالیکه همین ننه یا اناهیتا (ناهید) ایزد بسیار مشهور آب و خصب و نعمت مردم آریانا که درآیات یشت ستوده شده در آمیخته و در عصر کوشانی این معبود بنام ننه بر مسکوکات ظهور کرده و شهرت داشته. چنانچه در نامه های سغدی که سراورل ستین در تونگ هوانگ یافته عابدی بنام Nanai مذکوراست. و از این روشن می اید که در قرن چهارم میلادی نام ایزد ننه در اعلام اشخاص نیز مستعمل بود چنانچه همین نام Nanaia بر اوراق متون مکشوفه از شهر پارتی نیسا Nissa نیز دیده میشود.(95)
با این تفصیل ننه ایزدی بود که ازهند تا سوریه پرستش و در مکشوفات باستانی آشکاراست و باید گفت که در حفریات مواضع قبل التاریخ افغانستان از مندیگگ و دمراسی قندهار و قره کمر و هزار سم شمال هندوکش و غیره پیکرهها یک ایزد قدیم مادینه را یافته اند که آنر رب النوع مادر نامیده اند.(حدود 2625 قبل میلاد) و چنین پیکره ها از آثار شش هزار ساله موهنجودیرو در سند وهمچنین در وادی پسین بلوچستان وخوارزم و جنوب ایران تا وادی دجله یافته اند که پرستش ایزد مادر را در سراسر این سرزمین آسیایی جنوبی میرساند.
در چنین حال تصور ایزد ننه در عصر کوشانی با اناهیتای عصر اوستا و رب النوع مادر قبل التاریخ بی ربط نباشد و یک نوع تسلسل فکری بین گذشتگان و آیندگان نمایندگی میکند.
در السنه افغانستان تا کنون این کلمه مستعمل و زنده است. بدین معنی که در پشتو ننه با ننو است بجای مادر که اکنون از مقام والای ایزدی خود بجای پرستار وخدمتگار دلسوز و محترمی سقوط کرده است. مثلا ننه درشهرهای افغانستان قایمقام مادر و اداره کننده امورخانه شمرده میشود و ننو درکابل خواهر شوهر و ننه در سمت شال مادر است و نانی در پشتوی قندهاری دخترک است. در شغنی، سنگلیچی و راخی ننه مادر است که در اشکاشمی نان و در منجی نین باشد و نان تت در سنگلیچی و تت نان در واخی و تات نان دراشکاشمی و تت نهنا در منجی معنی و الدین دارد.(96)
ناگلته نماند که در وادی پشین و ارغنداب تاتا لقب مقدس روحانیت که مذکر همین ننه مونث باشد و ما شخصیت روحانی و عالیمقامی را در حدود 1150 هجری قمری بلقب تاتا صاحب قندهاری میشناسیم که نامش عبدالحکیم کاکر بود و در شهر کهنه قندهار تاکنون خانقاه او مرجع خلایق است و این یک مظهریست از نام قدیم و تقدس آن.

واد = باد
این ایزدبرسکه های مسی کانیشکه و هوویشکه بصورت شخص ریشدار دونده بسمت چپ دیده میشود. که پالتوی پر از باد بدور بدنش دو دست گرفته و سرش پرتوی دارد. پیراهن تنگ آستین دار پوشیده و در عقبش از ساعت 2 الا 4 مرقومست و مویهای سرش از وزش باد پریشان است و بدین نحو نمایندگی ایزد باد را می نماید که با ایزد وایو Vayu ریگویدا و عطارد Mercury ایزد تجارت و فصاحت مطابقت دارد و در سانسکرت Vat از همراهان ایندرا بود = Vata اوستا که هرودوت و استرابو هردو آنرا از ایزدانی شمرده اند که ایرانیان برای آرامی وزش آن قربانی میدادند. و در روایات قدیم آورده اند که ثروت، توانا ، تندرو جنگی دارای نظر صایب بود. و شکلش بر یکی از دیوارهای بامیان بحیث ایزد سماوی منقوش است.(97)
در لهجه های افغانی ابدال و- ب فراون است و در لهجه هیروی نظایر آن در طبقات الصوفیه انصاری بسیار دیده میشود. مانند واز= باز، واید = باید، گور = گبر وغیره که اکنون هم ما میگوییم دکان واز است یا باعوان بجای باغبان. پس و اد همین باد وزنده امروز است که گاهی در لهجه پشتو واد گویند در پهلوی و یغنوبی وات و در نظنری واج و در تایین و سیوندی وا و در سمنانی ویه و درزازا وایه نزدیک بشکل ویدی و اوستای و نام ایزد خاص باد بود. که محافظت روز 22 هر ماه شمسی با اوست. ابوریحان البیرونی در تقویم روزهای زردشتیان ” باد روز” در سغدی و خوارزمی ” واذ روز ” گفته است. (98)که در اوستا رام یشت مخصوص ستایش ایزد باد وصفات سودبخش اوست. وهم نام سرزمین کابل وایکریته Vaeketeta کشور هفتمین آفریده مزدا در جمله سرزمین های شانزده گانه اوستای آمده. (99) که باید معنی آن آفرید باد یا بادزا یا بادآباد باشد. ( وای + کرته Vae+kereta) و همین ماده وای در کلمه پهلوی و دری اندر وای ( در هوا+ معلق در هوا) باقیمانده است. (100)عنصری راست:
هوا چو خاک به طبعش فرو نشیند پست زمین چو ذره زحلمش بماند اندروای
فرخی در حالیکه ابر را می ستاید گوید:
چو گردان گشته سیلابی میان آب آسوده چو گردان باد تند گردی تیر اندر وا
که در هر دو بیت بمعنی اندر + وای = اندرباد هواست و معنی دیگر آویخته و سرگشته و معلق وحیرت زده آن عارضی و مجازی است. مسعود سعد شاعر غزنه در ستایش باد روز بیست و دوم ماه با کلمات باد وباده چنین بازی میکند:
چون بادروز روز نشاط آمد ای نگار شادی فزای همین وبده باده بیار
باده ست شادی دل پیوسته باده نور بی باده هرچه بینی باد هوا شمار
ونند = انند
این ایزد تنها بر سه نوع سکه طلای هوویشکه بصورت زن ایستاده بالدار با هاله نور و کرت سینه تنگی دیده میشود. که پستانش از آن نمودار است در حالیکه پیراهن فراخ پرک داری دارد در یک دست شاخ فراوانی و در دست دیگر دایره گلی دارد که در شمایل با نایک Nike ایزد یونانی موکل علویت فاتحانه سکه سازی هند و گریک و هند و باختر و ساکا ها شباهت میرساند و نامش پیشروی Оапипдо که در عقب مونوگرام دارد و نامش را موخذ از vanaiti اوستا بعنی ستاره اعتلا دانسته اند.(101)که وندت یشت مجموعه کوچک ادعیه خطاب به ستاره قتح و نایتی است و هوماس و نند رابه انندسAnandes ایزد ایرانی ربط میدهند که سترابود ذکر کرده است.(102)
از سفر نامه هیوتسنگ زاهر چینی در افغانستان در حدود 20 هجری برمی آید که کلمه آنند بسی در نامهای رجال بودائی آن عصر مستعمل بود(103) و لی قبل از آن در کتیبه بغلان اواسط قرن دوم در سطر اول کانیشکه آنند Ананд آمده (104)که صفتی باشد برای شاه بمعنی پیروز و بهره مند یا کانشکاه که منتسب به ستاره یا فرشته فتح و اعتلاست.
بارتولد ونند Vanant=vanand را یکی از ستاره گان نصر واقع می داند که در یشت 12 و در خرده اوستا بعنوان ” ستاره مزدا آفریده” یاد می شود کلمه وننت بمعنی چیره شونده و شکست دهنده است ویشت بیست و یکمین ونند یشت در باره این ستاره ایزد بود که بما نرسید و نندا در یک بند موجود آن ونند را ستاره مزدا آفرید ه مقدس و سرور راستی و درمان بخش وضد جانوران موذی ستوده است. (105)
در لهجه های افغانستان ابدال و=1= آغاست مثلا آب = اوبه= وبه، و همچنان ت به دال مانند: کرته = کرده، کنیت =کنید، رات= راد= باد و غیره پس وننت = ونند= انند همه از یک ریشه قدیمند که اثر ان در ادب پشتو باقیمانده و بمعنی اعتلا و افتخار و پیروزی و بهره وری است. مثلا خوشحال خان در این بیت میگوید:
خه به غم د مال و ملک ددین ودل کرم چی لا ستا له غه روغ گرزم انند دی
هوشیارانو حخه دیر اندیشی دی چه ملنگ د مصلی هفه انند کا
فر Pharr
برسکه های کانشکه و هوشکه ایزد مونث ایستاده کمی سرخود را بسمت راست میل داده دارای پیراهن زنانه و قبای نظامی نیمه بوت وخود مزین به زیور خفیف است که در دست چپ نیزه و در دست راست کچکول نزدیک سینه و تاجی با هاله نور دارد گاهی در شمایل وی اختلاف کمی دیده میشود. که نماینده ایزد جلال و جمال و انوار سلطنتی یعنی خورینه Xvarrnah اوستا(106) و xvarreh پهلوی و فرنه Farnah پارسی باستان و فر، فره و خور ، خوره دری است که به قول شیخ اشراق سهروردی درحکمت الاشراق صفحه 371 ” خره نوریست که از ذات الهی ساطع میگردد و بدان مردم بر یک دیگر ریاست یابند و بمعنویت آن هریک عملی و صناعتی متمکن گردد.(107)
ایزد فر در تمام سکه ها پیشروی مونوگرام ودر عقب او ساعت 7.5 و 11 نوشته фар یا фарр(о) دارد به عقیده کننگهم کجکول دست راستش از تخم گندم پر است.(108)
در ارت یشت هفتدهم اوستا (7.6) و هوخورنو vohu-xvareno چیزهای نیکی است خورنو را اسم ذات بمعنی اشیای خوب خانه توان گرفت. زیرابروایت همین یشت ارت مایه ” افزونی فرخانه” xvarrah-abzayishnih است(109) به این معنی در دری کلمه اخریان برو زن پریان بمعنی قماش و کالای برگزیده است.(110) که گردیزی دوبار آورده (111)که با خورنوی ارت یشت نزدیکی دارد.
اما خره در خارا خره نام ملک اسروشنه (112)و خراسان خره فص حاتم خسرو بن هرمزدیده میشود که مسعودی در مروج المذهب و گردیزی در زین الاخبار آورده است.
درادبیات وسیع زبان دری این کلمه بمعنی شکوه و جلال و فروغ ایزدی و زیبای و نور جهانداری ریاست و جاه و غیره امده و درغرر ملک الفرس آنرا به شعاع سعادت الهی ترجمه کرده اند. حتی حکما وصوفیان اسلام آنرا نورساطع از نورالانوار و بارق الهی دانسته اند چنانچه قول عارف سهروردی را از گفتار زردشت نقل کرده، در بالا آوردیم و اینک صور استعمال ان در ادب فارسی مراودت با شکوه جلال آورده اند|
من ازبهر این فرو اورند تو بجویم همی رای و پیوند تو
اسدی در لغت فرس بمعنی زیبایی و تائید آورده است:
گرفت از ماه فروردین جهان فر چو فروردین برین شد هفت کشور
نسبت فر به یزدان و آسمان در کلام فردوسی:
برو تیره شد فره ایزدی بکثری گرایید و نابخردی
هرآنکس که او فر یزدان بدید بباید گرفت آسمان را کلید
رکابش داشت عز جاودانی چو چترش داشت فر آسمانی
فره خسروی یا فر کیانی که بخشنده پادشاهی و کامیابی و نیروی جهانداریست|
دو بازویش است بروپشتش قوی فروزان از آن فره خسروی
مرادف ورج که بقول این سینا معنی آن شکوهمندی برین است:(113)
ز مهرش جهان را بود ورج فر زخشمش بجوشد بتن در جگر
فره و خره مرادف یک دیگر از قول زردشت بهرام پژ دو شاعر زردشتی قرن هفتم هجری|
ز شاهان فرو خره جم قرون داشت
بهرکاری خرد را رهنمون داشت.
شاویور یا شهرور Shaorepr(o)
تنها بر سکه طلائی هووشکه بشکل ایزد نرینه ایستاده روبراست در پیراهن تنگ نظامی زره پوش رومی تا بزانو و با خود آهنین نمودار است.که از دوش وی هلالی برآمده و بدور سر هاله نور دارد. در دست راستش نیزه دراز و در چپ سپر است. که پیشا پیش بر زمین تکیه دارد. در سکه دیگر بهمین خصایص است. ولی بجای سپر در دستض شمشیریست که قبضه آن شکل سر حیوان دارد. نا م این ایزد غالبا زخشتره و ائریه xshathra-vairya گرفته شده که دراوستا کشور بر گزیده نام اسیشه سپنته سوم ( مانند اندیرای ویدی و اردیس یونانی) ایزد قدرت و سلطانی و ثروت و فلزات بود و در پهلوی شهریور شد.(114)
بقول گاردنر Gardner حرف او کلمه شا(و) شاه و شور shor(o) معادل ایزد جنگ یونان Ares بوده است. اگر ما به شمایل او از لباس نظامی و از لباس نظامی و نیزه و سپر و غیره نگاه کنیم انتسابش به ایزدان جنگی بیشتر و قوی تر است. از موکل بودن وی فلزات و ثروت را که این خصایص بیشتر به ایزد هندی کویر kuvera شباهت دارد.(115)
خوانش نوشته یونانی کنار سکه بقول شاو+ شیرو و بقولی شاه +شور است. O اخر کلمه خط فاصل است که غیر ملفوظ میباشد و جز اول کلمه هم شاور یا شور = شیر یا شا خواهد بود که در بامیان و غرجستان لقب حکمران بود و تحول شور یا شاور کوشانی قرن دوم میلادی به شیر یا شار قرن هفتم مطابق قانون ابدال (و) به (ی – ا ) است که تاکنون در لهجات افغانی معمول است. و این خوانش حروف یونانی Рдорноро ما را به رابطه لغوی نامهای شار وشیر با شهریور، ایزدثروت قدرت وجنگ نیز ملهم میسازد. ناصرخسرو به ذوال قدرت و دادگستری هردو دراین ابیات اشاره میکند:
سر طغرل ترکمان و جغری را با بخت نبود و با مهی کاری
ایستاده بدی به بامیان شیری بنشسته بعز در بشین شاری
بر هر طرفی نشسته هشیاری گسترده بداد و عدل آثاری
در پهلوی اصل نام خشتریور khshatrivar یا شتریور shatruvar بمعنی کشور برگزیده و سلطنت مطلوب بود که پشتیبان بینوایان و درویشان و ضد آشوب و فساد(116) وسرپرست جواهر هشتگانه و طلا و نقره و دیگر فلزات است که قوام صنعت و دنیا ومردم بدان باشد.(117)
در تقویم مزدایی شهریور برج سنبله بود و روز جهارم هر ماه شهریور روز نامیده میشد. و هرگاه نام روز و نام ماه موافق آمدی آن روز را جشن ساخته و شادمانی کردندی و بنابریت روز چهارم ماه شهریور جشن شهریورگان بودی که آنرا آذرخش هم گفتندی و مردم درین روز در خانه های خود آتش های عظیم افروختندی.(118)
نام این ایزد قدیم و معنی فوق در ادبیات دری شناخته بود و مسعود سعد شاعر غزنه شهریورماه (سنبله) را چنین ستوده:
شهریورست و گیبی از عدل شهریار شادست خیز و مایه شادی برمن آر
شهریورست و گردون کافور باز شد بستان ز دوست باده مشکین خوشگوار
هم وی در باره روز چهارم ماه یعنی شهریور روز شادی و مسرت گوید:
ای تنت را ز نکویی زیور شهره روزیست روز شهریور
می شناس ای نگار جانرا قوت گاه می ده مرا و گه می خور
زردشت بهرام پژدو در مبحث رهنمای های امیشه سپنتمان به زردشت در باره سپارش و پند ایزد شهریور چنین گفت:
نگه کرد شهریور امشا سفند به پیش آمدش با دلی پر زپند
بدو گفت کای پاک پاکیزه رایی شب و روز در آفرین خدای
چو رفتی به زیر از بلند آسمان پیامی بر از من سوی مردمان
بگویی مرا آنکس که دارد سلاح زشمشیر و گرز و ز تیر و رماح
که تا کار او دارد آراسته زدوده همه سال پیراسته
چو کار از سلاحش مهیا بود چو خورشید در رزم پیدا بود
بدشمنت دادن نشاید همی که پس کارت آید بیاید همی
بخلق جهان باز گو این پیام او اول و آخر همه را تمام
و از این منظومه بهرام پژدو نیز خلق و شمایل نظامی و جنگی شهریور چنانچه بر سکه های کوشانی مصوره تمثیل گردیده ثابت می آید
تیر Tier
بر یک سکه هوشکه در موزیم بریتانیا شکل ایزد مادینه ایستاده مایل براست که در دست چپ کمان دارد و در دست راست از تیردان تیر میکشد منقوش است. و سلاحی ندارد و دستاری ممتاز بر سر اوست. (119) بر دست راست این ایزد زیر آرانج او از ساعت ده الا هفت ونیم نامش به این نهج منقوشست که کننگهم ziro or zero خواند و مقارن zahr یغتی زهره ایرانی شمرده است.(120) و لی این خوانش تطبیق موردی ندارد. زیرا اول زهره کلمه عربی است برای ناهید ایرانی و هم زیرو= زهر نمیتواند زهر تازی باشد و نه در زمان کوشانیان کلمه زهره عربی در بین مردم قلب آسیا مستعمل بوده باشد زیرا بجای آن اناهیتا و یا ناهید( بمعنی نا آلوده = ناهید) برای ستاره زیبایی و وجاهتد زهره venus داشته اند.
اما آنچه اورل ستین در مقاله ایزدان زردشتی آنرا تیر نام ماه چهارم زردشتی و بزی وقیافت ارتیمس Artemis یونانی شمرده و ماریک Marieq آنرا درست دانسته (121)صحیح است. که ایزد باران زای تشتریه Tisherya را در پهلوی و دری تیر گویند که تیرو کمان در دست دارد و تیر در یشت هشتم اوستا بنام او ست که بصفت افچشره Afchithra ( آب چهره) یاد شده (122)و اصل کلمه دراوستا تیغری Tighri (تیر) در فارسی باستان Tigra = تیره پشتو بود که در تقویم زردشتی تیرماه نام چهارم ماه شمسی و بودن آفتاب در برج سرطان است و هم نام روز سیزدهم از هرماه شمسی باشد. و اگر نام روز با نام ماه موافق آید آنر جشن سازند و این روز را تیرگان و جشن آنرا جشن تیرگان گویند و بقول البیرونی همین روز 13 تیرماه بود که آرش تیر انداز برای تعین مرز ایرانشهر بین کشور منوچهر و افراسیاب تیر انداخته بود.(123)
ایزد تیر در اوستا ویشت هشتم خصایص و وظایف و شمایل متعددی که داشت و لی بعد ها با توجه به فرهنگ یونان با تقلید از ارته میس ایزد شکار یونانی که تجسمش با تیر و کمان بود بدان گونه در آمد. (124)که بر سکه های کوشانی هم دیده میشود.
باید گفت که البیرونی تیر روز را در سی روز ماه به خوارزمی عید چیری روح و در سغدی تیش = تیر (عطار) نوشته است.(125)
با توجه اصل کلمه در اوستا و فرس قدیم یعنی تیغری = تگره که معنی تیز ( برنده) داشت تیر (عطارد یا سهم) در دری وارد شد و بهمین معنی تیره در پشتو تیز و برنده است و تیش سغدی هم تاکنون در پشتو چیز سر تیز است ( از قبیل کلاه و سپار) که تیغ دری پشتو هم از این ریشه باشد.
اما تیر ماه و تیر روز در ادب و محاوره دری افغانستان تا کنون رواج دارد کشت تیرماهی آنست که در سرطان کاشته و در پائیز ( خزان) ببر میرسد وباز مسعود سعد در ستایش هردو اشعاری دارد مثلا تیرماه:
ماه تیرست ای نموده تیره از روی تو ماه
می درین مه لعل روش گردد ایمه! می بخواه
در باره تیر روز گوید:
ای نگار تیر بالا روز تیر خیز و جا باده ده با لحن زیر
رودگی در باره تیرو و عطارد چنین گفت:
پیرش عطارد آنکه نخوانیش جز دبیر نامی یکی عطارد و نام دگرش تیر
تیر بدو معنی از عنصریست ( در مصرح اول بمعنی نصیب و بهره):
اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر
چرابرهنه شود بوستان چو آید تیر

موخذ ها:
1. در زبان انگلیسی Deity خداوند و رب باشد و مجموعه ارباب و پروردگاران یک قوم را پنتیون Pantheon گویند. هر چیزی که مورد نیایش و پرستش قومی باشد درعربی معبود و در دری نیایش شده، پرستنده وبا در نظرداشت مفهوم رب = پروردگار یا ایزد است ولی در مطبوعات ما یکی از این کلمه مصطلح نشده و رب النوع و ارباب النوع گفته اند. تا وقتیکه در مقابل Dieties در دری یک کلمه خدایان ،پروردگاران یا پرستیده گان و یا یک نا موزون تر دیگر برگزیده میگردد من کلمه ایزدان را در اینجا آورده ام که در اوستا یزته Yazata و درسانسکرت Yajata صفت از ریشه yaz بمعنی پرستیدن بود.
2. روزن فیلد : هنز سلطنتی کوشانیان 69 چاپ کلیفورنیا 1967 م M. Rosenfield: The Dynastic Arts of the Kushans, 69. 1987 California
3. جارج هل ، G. Hill در کتلاک مسکوکات یونانی موزه بریتانیا طبع لندن 1922م گوید که دریک مجموعه سکه های بین النهرین سه دانه سکه کوشانی هم بدست آمده که وسعت تجارت کوشانی را با ممالک غرب میرساند.( هنر کوشانیان، 69، 291)
4. عبدالحی حبیبی ، مادر زبان دری 133 طبع کابل سال 1342 ش
5. این ظرف سفالین در حدود 1838 م بوسیله مسون Masson جهانگرد انگلیسی به موزه بریتانیا در لندن انتقال یافته است.
6. ستین کونو: کتیبه های خروشتهی 2/170 طبع کلکته 1929م Sten Konow, Kharoshthi inscriptions 1929 , Calcutta
7. عبدالحی حبیبی : تاریخ خط در افغانستان 26 طبع کابل 1350 م
8. هنر سلطنتی 72، دکتور چتو یادهای عصر کوشانیان 41 ببعد Dr. Chateo The Age of Kushan, Calcutta 1967
9. جان مارشل، J. Marshall تکسیلا 2/816
10. عصر کوشانیان . ص 145
11. قاموسناهه هندوستان 406 John T. Platts, A Dictionary of Urdu, classical Hindi and Engish P 406, London 1884
12. ویدیک اندیا 85 طبع حیدر آیاد دکن
13. Numismatic, Chronicle No.158, 1892
14. عصر کوشانیان 182
15. همین کتاب 183
16. کتاب الهند 1/163
17. آثارالباقیه 229
18. قاموس هندوستان 104
19. زند اوستا 2/259
20. ترجمه اردو الفهرست 803 طبع لاهور 1969
21. مفاتح العلوم 73
22. جوالیفی المغرب 83 طبع قاهره 1361 ق
23. عبدالحی حبیبی ، هفت کتیبه قدیمی 14 طبع کابل 1348 ش
24. پته خزانه 24 طبع عکسی کابل 1354ش
25. گردیزی ، زین الاخبار 245 طبع حبیبی در تهران 1347ش
26. بیلی ، مسایل زردشتی در کتب قرن نهم 65 طبع اکسفورد 1943
27. ترجمه آثار اباقیه 314 طبع تهران 1352م
28. یاقوت ، معجم البلدان
29. اسدی طوسی ، لغت فرس 217
30. وان گیگر Von Geiger تاریخ کلتور 45 و یا برتولد، مقاله آمو در یا درجلد اول داره المعارف اسلام
31. دکتور معین، حواشی برهان قاطع 2259 بحوالت پیر نیا، ایران باستان 1694
32. همین کتاب، 2260
33. در اساطیر بمعنی شاخ فراوانی است که شاخ بزی بود که ژوپیتر رئیس ارباب انواع شیر آن میخورد. و سمبول فراوانی نعمت گردید و همین شکل اردوخش را با شاخ فراوانی بر سکه های گوپتا در هند ( نیمه قرن 4 ق م ) هم یافته اند. ( عصرکوشانیان 168)
34. مسایل زردشتی 65
35. هنر سلطنتی 74
36. هرماته : اکتا اور ینتالیا 11 طبع هنگری 1960م
37. پوپ” گزارش هنر ایران 6 160 1960 SPA
38. فرهنگ ایران باستان 1/55 تهران 1326 ش
39. دکتور قره وشی ، فرهنگ پهلوی 42 طبع تهران 1352 ش
40. البیرونی ، کتاب التفهیم 200 تهران سال 1318 هجری شمسی
41. هاشمی رضی، فرهنگ نامهای اوستا 1/124 طبع تهران 1346
42. مقدمه الادب 217 طبع تهران 1342
43. هنر سلطنتی 76
44. زین الاخبار 245، کتاب التفهیم 256 قانون مسعودی 1/264 طبع حیدرآباد دکن
45. برهان قاطع 1/23
46. بنگرید: برهان جلد اول و مزد یسنا و ادب فارسی
47. مطالعات آئین زردشتی در پارس قدیم 38 طبع کوپنهاگن 1978م
48. نظایر ابدال د-ل : داری = لری (پشتو)
49. هنز سلطنتی 79
50. عصر کوشانیان 160 و161
51. ماکدونیا، تاریخ ادبیات سانسکرت 88
52. عصر کوشانیان 141
53. نیو مسمیتک کرانیکل 131
54. Haug G, secred writing of the Parsis p 306
55. Macdonell. History of Sanskrit literature P 100
56. عصر کوشانیان 100
57. Good mind
58. هنری سلطنتی 80
59. قاموس هندوستنان 703
60. کتاب الهند ، باب سوم 1/45
61. محمد هوتک، پته خزانه 33 طبع کابل 1323
62. Kent, Old Persian 199
63. دیوان شمس الدین طبع کابل 66
64. دیوان لغات الترک 1/50 طبع استانبول 1333 ق
65. بنگرید: ابن خرداد به 39، زین الاخبارگردیزی 13 و شاهنامه و تاریخ بخارا
66. حبیبی : هفت کتیبه قدیم 4-21
67. حبیبی : مادر زبان دری 50
68. هنر سلطنتی ، 81
69. نیومسمیتک کراینکل ج 3 ص 112 طبع 1893م
70. فرهنگ نام های اوستا 3/1158
71. قاموس لهجه ها 192
72. هوگ، نوشته های مقدس پارسیها 200
73. عصر کوشانیها 154
74. هفت کتیبه 27
75. قاموس هندوستانی 146-329 هفت کتیبه 27
76. هفت کتیبه 40
77. هنز سلطنتی 81، عصر کوشانیها 79
78. فرهنگ نامهای اوستا 3/1167
79. عصر کوشانیها 147
80. فرهنگ نامها 3/1168
81. هفت کتیبه 9 و 10
82. قاموس لهجه ها 174
83. آثار الباقیه 235
84. برهان قاطع 4/2076
85. هنر سلطنتی 81، عصر کوشانیان 79
86. هنر سلطنتی 83 و عصر کوشانیان 63 بحوالت نیومسمیتک کرانیکل و محله موزه بریتانیا 26 ص 18
87. عصر کوشانیان 167
88. نیومسمیتک کرانیکل ج 7 سلسله 3 ص 139
89. هنر سلطنتی 83
90. معین: مزدیسینا و ادب فارسی 234 بحواله دارمشتر : زند اوستا
91. در پهلوی pan در اوستا و سنسکرت هم pana بمعنی محافظ بود ( حواشی برهان 228) در پشتو تا کنون وان تلفظ میشود.
92. معین : حواشی برهان 1/61
93. مه = ماه = مها در بسا کلمات قدیم و مستعمل کنونی پیشوند بزرگی و تفخیم است مانند ماچین = مهاچین ( چین بزرگ) ماگل ( = مها گل = مها کولا یعنی از کهول (خاندان بزرگ) مالیز ( = مادره = دره بزرگ) ما شور ( = مها شور = شهر بزرگ در قندهار قدیم ) مها بهارت ( = بهارت بزرگ) و غیره
94. آثار الباقیه 43
95. هفت کتیبه 41
96. هنر سلطنتی 83-91
97. قاموس لهجه ها 161
98. هنر سلطنتی 91، عصر کوشانیان 160
99. ترجمه آثار الباقیه 73.74.222
100. وندیداد ، فرگرد ص 11
101. معین : حواشی برهان 1708 در خرده اوستا ص 345 طبع تهران 1345
102. هنر سلطنتی 91
103. نوشته های مقدس 213
104. ترجمه سی – یو – کی 8-12-13 و غیره
105. مادر زبان دری 31
106. فرهنگ اعلام 2/757، اوستا 177 تهران
107. هنر سلطنتی 96
108. معین : حواشی برهان 790
109. عصر کوشانیان 77
110. معین : مزدیسنا و ادب پارسی 412
111. برهان قاطع 1/92
112. زین الاخبار 194 و 274
113. طبری و گردیزی 130
114. دانشنامه علایی 109 تهران 1333ش
115. هنر سلطنتی 96
116. عصر کوشانیان 162
117. فرهنگ نامهای اوستا 1/500
118. آثار الباقیه 251
119. آثار الباقیه 221 و زین الاخبار 243
120. هنر سلطنتی 101
121. نیومسمیتک کرانیکل 150 سنه 1892
122. ژورنال ایشیاتیک 427 طبع 1958 و مجله ارکیالوجی هند 93 سال 1888
123. عصر کوشانیان 163
124. زین الاخبار 238 و برهان 1/541 آثارالباقیه 221 و 287
125. فرهنگ نامهای اویستا 1/380
126. ترجمه آثارالباقیه 244 و 313 و حواشی برهان 1/541

 

Previous article نگاه مختصری به سرگذشت ساکاها

Compare products

{"one"=>"Select 2 or 3 items to compare", "other"=>"{{ count }} of 3 items selected"}

Select first item to compare

Select second item to compare

Select third item to compare

Compare